فرزند بدتر، فرزند بهتر
یکی از آرزوهای والدین این است که فرزندانشان چه در دورهی کودکی و چه در بزرگسالی روابطی خوب و صمیمی با یکدیگر داشته باشند. با اینحال هستند کودکانی که حس رقابت با خواهر و برادر خود دارند و احساس میکنند زمان و عاطفهی والدین با عدالت بین آنها و دیگر اعضای خانواده تقسیم نشده است. آنچه بدیهی است نقش ما در تربیت این کودکان است. باید بدانیم که ما به عنوان والد یا والدین چه نقشی را در این بازی ایفا کردهایم.
-
ریشهی تفاوت رفتاری بین فرزند اول و دوم از کجا شکل میگیرد؟
اگر فرزند اول که برای مدتی تکفرزند بوده، تقریباً تمام آرزوها و خواستههای والدینش را برآورده کند، چنان تحسین والدینش را برمیانگیزد که فرزند دوم احساس میکند که نمیتواند با او رقابت کند. او دست از تلاش میکشد وسعی میکند تعریف متفاوتی از خود ارائه بدهد. او نمیخواهد نسخهای از فرزند اول خانواده باشد و تصمیم میگیرد با بیان تفاوتهایش، فردیت خود را اعلام کند و به هرقیمتی شده خود را از بقیه متمایز کند.
-
تربیت سخت و ساده از نگاه والدین
والدین وقتی خیلی خسته میشوند، فکر میکنند که اگر تربیت بچه دوم از بچه اول سختتر بهنظر میرسد به این دلیل است که بچهی دوم تقصیر دارد. مقایسه، دشمن پذیرفتن است. والدین اگر تربیت یکی از بچهها را ساده تلقی کنند و تربیت دیگری را سخت، ممکن است در آخر “ساده” را با “خوب” برابر کنند و “سخت” را با “بد”. آنها اگر چنین تمایزی قائل شوند، بین بچهها فرق میگذارند و توجهات مثبت خود را نثار بچهی خوب میکنند و توجهات منفی خود را به بچهی بد اختصاص میدهند. بچهی بد، از فرق گذاشتن والدین و رفتار غیرعادلانه آنها احساس طردشدگی میکند و خشم خود را در رفتارش نشان میدهد و سابقهی خود را در خانواده خرابتر میکند. بچهی خوب، دائم تحسین میشود و پاداش دریافت میکند، اما بچهی بد باعث نارضایتی والدین شده و همواره تنبیه میشود. بچهی بد، همیشه در خانواده درگیری ایجاد میکند، اما بچهی خوب مایهی اعتبار خانواده میشود.
-
تربیت خانواده تکسرپرست ؛ ازمقایسه بین فرزندان تا حسادت
کار والد تنها در خانوادههای تکسرپرست بسیار مشکل است. او برای اینکه همهی کارهای خانواده را بهخوبی انجام بدهد، بیشتر از والدین دیگر به اجابت و اطاعت فرزندانش نیاز دارد. والد تنها بهخودیخود کار مشکلی پیشرو دارد و به همین دلیل، به بچهی خرابکار و مشکل ساز روی خوش نشان نمیدهد. بچهها باید برای حفظ کارآیی خانواده با والد تنهای خود همکاری لازم را بکنند، اما اگر همکاری نکردند، والد نباید بین آنها تفاوت قائل شود و آنها را خوب یا بد بنامد، چون این کار تبعات بسیار زیانباری خواهد داشت.
مقایسه اگر در ذهن والد و دل بچهها جا بیفتد، تبعات مخرب آن آغاز خواهد شد. بچهی خوب، تصمیم میگیرد که همیشه رفتار خوبی داشته باشد، چون نمیخواهد سابقهی خوب خود را در خانواده خراب کند. او از اینکه به بچه بد شباهتی داشته باشد و با او مانند بچه بد رفتار کنند، وحشت دارد. بچهی بد هم برای بد بودن مصممتر میشود. او از جلب رضایت دیگران و دستیابی به موقعیت بهتر صرفنظر میکند و تصمیم میگیرد که با عناد و خشم به زندگی خود ادامه بدهد.
بین بچهی خوب و بچه بد نیز تنفر متقابل بهوجود میآید. بچهی بد میبیند که بچهی خوب محبوب خانواده است، همه با او بهتر رفتار میکنند و او را بیشتر دوست دارند. بچهی خوب، میبیند که بچهی بد مرکز توجه خانواده شده و بیشترین توجه والدین را به خود اختصاص داده است. والدین بدون اینکه عدالت را رعایت کنند، حقوق خاصی برای بچه بد قائل میشوند و هر وقت بچهی بدخرابکاری میکند، فرصتی دوباره به او میدهند. حسادت آنها به هم، درگیریشان را افزایش میدهد.
-
تاثیر دلگرمی دادن والدین با فرزندان
- حقیقت این است که هر بچهای برای کامل کردن و وحدت بخشیدن به جنبههای خوب و بد خود و نیز ابراز خوبیها و بدیها، به آزادی نیاز دارد. بنابراین اگر بچهای خیلی خوب بود، بد نیست به او بگویید: “همهی آدمها گاهی بدرفتاری میکنند و هیچ اشکالی هم ندارد. خود من هم همیشه کامل نیستم، اما تو مرا حتی وقتی خرابکاری میکنم، دوست داری. توهم اگر خرابکاری کنی، من باز هم تو را دوست خواهم داشت.”
- اگر بچهای همیشه بد باشد، والد باید هروقت که کار مثبتی از او دید، آن را تحسین کرده و خوبیهایش را تایید کند. بد نیست والد به بچهی بد خود بگوید: ” تو همیشه هم دردسر ایجاد نمیکنی. بسیاری از بخشهای زندگی تو برای من دوستداشتنی و تحسینبرانگیز است. میخواهم آن بخشها را برای تو بازگو کنم.”
گردآوری : مژگان موسی پور
منبع :کلیدهای تربیت فرزند در خانواده های تک سرپرست / دکتر کارل پیک هارت / مترجم:سارا رئیسی طوسی